خطاب به خواننده

ای خواننده! در این وبلاگ نوشته‌هایی می‌بینی که در کمال صداقت منتشر شده‌اند؛ آن هم نه برای هدفی والا، بلکه برای نفعی شخصی. برای خوانده شدن این نوشته‌ها به لطف تو امیدوارم نه زیبایی نوشته‌ها. چرا که در چنین کاری آدم با استعدادی نیستم. من این‌جا به مطالعهٔ خودم مشغولم. تمرین نوشتن می‌کنم تا زندگی‌ام را ثبت کنم. برای خودم و دوستانم. آن‌وقت بعد از مرگ، اگر این نوشته‌ها بر جا مانده بود، باعث آشنایی بیشتر آن‌ها با خُلق‌وخوی دوستی از دست رفته باشند. انگار این‌طور می‌توانم دانش آن‌ها از خودم را زنده نگه‌دارم. تلاشی‌ست برای در یاد ماندن.

اگر با آداب و رسوم دنیای امروز قصد نوشتن داشتم، باید دست‌کم این بخش را با تعریف و تاریخچه جلو می‌بردم. اما دیزالوْ همان‌طور است که در نهادم هستم، یا دست‌کم دوست دارم باشم: ساده و بی‌تکلف. بدون تصنع، اما در خور تامل.

این‌جا سعی می‌کنم خودم را تا جایی که مورد آسیب جدی قرار نگیرم، عریان و شفاف نشان دهم. چنان که انسان‌های بدوی، در قبایل‌شان.

چرا چنین می‌کنم؟ خودم را موضوع دیزالوْ قرار دادم چون بعد از این‌طرف و آن‌طرف رفتن؛ بعد از امتحان کردن هر چیزی و فکر کردن راجع به چیزهای مختلف، فهمیده‌ام که در چیزهای زیادی نیست که صاحب استعداد باشم و حرف‌های درخوری هم برای تعریف ندارم. پس ناگزیر درباره‌ٔ چیزی می‌نویسم که به آن دسترسی دارم و مربوط به من است. آن هم تنها چیزی که کاملا در این دنیا مربوط به من است و می‌توانم بررسی‌اش کنم. باقی چیزها را نخبه‌های‌مان بررسی می‌کنند.

من موضوع نوشته‌هایم هستم، حتی زمانی که پلی‌لیست جمعه‌ها را منتشر می‌کنم، عاریه‌ای‌ترین بخش این وبلاگ. پس ای‌خواننده، هیچ دلیلی ندارد که اوقات فراغت شما را با چنین نوشته‌های سخیف و بی‌هوده مشغول کنم. پس خدانگهدار.