بروید غلط‌تان را بکنید اما اسراف نکنید!

بر طبق این قانون هر غلطی که شما در زندگی‌تان انجام می‌دهید به این دلیل است که دیگران این غلط را در زندگی‌شان انجام داده‌اند. و شما آن را دیده‌اید، یا خوانده‌اید. با این تبصره که ممکن است از این‌که آن را دیده‌اید و یا خوانده‌اید، در خودآگاهتان خبر نداشته باشید.

بروید غلط‌تان را بکنید اما اسراف نکنید!


قانونی وجود دارد به نام «آمادئوس» که البته این اسم را خودم برایش انتخاب کرده‌ام. اسم کوچک موتزارت است و ربطی هم به کلیت قانون ندارد، شاید ربط کوچکی داشته باشد اما برای من صرفن آوای کلمه دلیل انتخابش بود.

بر طبق این قانون هر غلطی که شما در زندگی‌تان انجام می‌دهید به این دلیل است که دیگران این غلط را در زندگی‌شان انجام داده‌اند. و شما آن را دیده‌اید، یا خوانده‌اید. با این تبصره که ممکن است از این‌که آن را دیده‌اید و یا خوانده‌اید، در خودآگاهتان خبر نداشته باشید. حتی اگر همیشه در زندگی‌تان متفاوت بوده‌اید و غلط‌های متفاوتی انجام داده‌اید، به این دلیل است که آدم‌هایی غلط‌های متفاوتی، انجام داده‌اند. و اگر شما روی حرف‌تان و این‌که این قانون اشتباه است پافشاری می‌کنید، به این دلیل است که دیگران قبلن در جایی پافشاری کرده‌اند. و اگر بگویید غلط اول را چه کسی کرده؟ می‌گویم لازم نیست اولی داشته‌باشد، و این قضیه از دو طرف تا بی‌نهایت ادامه دارد. اگر بگویید قبلش کی بوده؟ می‌گویم آدم. قبل‌ترش، انسان‌های قبلی؛ قبل‌ترش، حیوانات و جمادات؛ و اگر بازهم بروید قبل، می‌گویم فرشته‌ها و هی تا بی‌نهایت می‌رویم. این قانون یک شرط لازم دارد، یعنی شخص حتمن باید آن غلط را یک‌جوری حس کرده باشد - دیده، خوانده، شنیده یا درک باشد - تا بتواند انجامش دهد. پس بی‌نهایت غلط در دنیا برای انجام دادن وجود دارد که فقط به این دلیل که کسی در مقابل‌تان آن‌ها را انجام نداده است، شما از تجربه‌شان محروم هستید. حالا اگر می‌خواهید در زندگی‌تان غلطی کنید، انقدر دل دل نکنید و انجامش دهید. که اگر خود لعنتی‌تان موفق نشدید، دست‌کم امکان موفقیت را از آن‌ها که می‌توانستند شما را ببینند و شانس انجام آن غلط را داشته باشند، نگیرید.

پ.ن : شیطان با طنز همه‌چیز را معلق می‌کند. غلط من برای تو، غلط تو برای من. لب‌های من برای تو، لب‌های تو برای من.

یک پ.ن دیگر : یادتان هست پست قبل، از گذاشتن سیم‌های آخر ته جیب‌هایم، وسط میز قمار گفتم؟ اگر مهم است، برای مدتی نیستم. یعنی خودم هم نمی‌دانم چه مدتی. به سفری می‌روم که نتیجه‌اش مبهم است. نه تنها دیزالو، بلکه بخش اعظمی از زندگی‌م بی سرپرست می‌شود. دست‌کم می‌دانم حماقت نیست اما در ماهیتش تفاوت نمی‌کند، یک ریسک است و در این برهه‌ی زندگی بیشتر از هر زمانی به ریسک نیاز دارم. به چیزی که حس کنم هنوز زنده‌ام و با نمرده‌ام، فرق دارم. لذا اگر این پست را خواندید، برایم آرزوها و دعاهای خوبی بکنید؛

خداحافظ.