درد حقیقی پیری در ضعف جسمانی نیست (پلی‌لیست جمعه‌ها ۱۳)

هر چه از خود نامطمئن‌تر شدم، نسبت به همه‌چیز نزدیکی بیشتری احساس کردم. در حقیقت چنین به نظرم می‌رسد که آن بی‌گانگی که چنان طولانی مرا از دنیا جدا کرد، به دنیای درونم کوچ کرده و بیگانگی غیر منتظره‌ای را نسبت به خود خویشم بر من فاش نموده است.

درد حقیقی پیری در ضعف جسمانی نیست (پلی‌لیست جمعه‌ها ۱۳)
خسرو شکیبایی در هامون ساخته‌ی داریوش مهرجویی

این جمعه از زبان یونگ راجع به پیری می‌خوانیم؛ به پلی‌لیست و دیالوگ‌های سینمای ایران گوش می‌دهیم. حتما یادم باشد در بخش سینما راجع به هامون بنویسم.

هرچه پیرتر شدم، خودم را کمتر فهمیدم و یا آن‌که نسبت به درون خویش بصیرتی کمتر داشتم و راجع به خویش کمتر دانستم. از خود در شگفتم، ناامیدم، پریشانم، افسرده‌ام، دلشادم، همه این‌ها را به یک‌باره هستم و نمی‌توانم چیزی بر این مجموع بیفزایم. دادن رای نهایی دربارهٔ ارزش داشتن و ارزش نداشتن آن، از من ساخته نیست؛ من در مورد خود و زندگی خویش را‌ٔیی ندارم. چیزی وجود ندارد که راجع به آن اطمینان کامل داشته باشم. در مورد هیچ‌چیز اعتقاد قطعی ندارم. فقط می‌دانم به دنیا آمده‌ام و وجود دارم و خیال می‌کنم که بُرده شده‌ام. من بر اساس چیزی وجود دارم که نمی‌دانم چیست. علی‌رغم عدم یقین، در کنه هستی، استحکامی را احساس می‌کنم و استمراری را در چگونگی وجود خویش.

دنیایی که در آن متولد شده‌ایم، بی‌رحم و وحشی و در عین حال بهره‌مند از زیبایی الهی است و این دیگر به خُلق و خو مربوط است که کدام جوهر را مهم‌تر بپنداریم؛ عدم معنا یا معنا را. اگر عدم معنا مطلق افضل بود، با هر گام که در تحول خود بر می‌داشتیم، معنا داشتن زندگی به طور فزاینده محو می‌شد. اما قضیه این نیست یا به نظر من این نیست. شاید هر دو صدق کند؛ چنان‌که در مورد مسائل مابعدالطبیعی چنین است. زندگی هم معنی دارد و هم ندارد و یا هم بامعناست و هم بی‌معنا. من مشتاقانه امیدوارم که معنا فائق آید و پیکار را ببرد.

وقتی لائوتسو می‌گوید: «همه‌چیز روشن است و تنها منم که مه‌آلودم.» چیزی را بیان می‌کند که من در ایام کهولت احساس می‌کنم. لائوتسو نمونهٔ مردی است با بصیرت برتر که ارزش و بی‌ارزشی را دیده و تجربه کرده است و در پایان حیات خود آرزو می‌کند که به وجود خویش بازگردد؛ به معنای ناشناختنی جاویدان. پیر مثالی که به حد کفایت دیده است، جاودانه، حقیقی است. این سنخ، در هر سطحی از ذکاوت ظاهر می‌شود و سیمای او همواره یکی است؛ حال چه دهقانی فرتوت باشد و چه فیلسوفی بزرگ چون لائوتسو. این همانا کهولت است و محدودیت. مع‌هذا چیزهایی که مرا سرشار می‌کنند، بسیارند: گیاهان، حیوانات، ابرها، روز و شب و آن وجود جاوید در انسان. هر چه از خود نامطمئن‌تر شدم، نسبت به همه‌چیز نزدیکی بیشتری احساس کردم. در حقیقت چنین به نظرم می‌رسد که آن بی‌گانگی که چنان طولانی مرا از دنیا جدا کرد، به دنیای درونم کوچ کرده و بیگانگی غیر منتظره‌ای را نسبت به خود خویشم بر من فاش نموده است.
  • خاطرات، رویاها، اندیشه‌ها/ کارل گوستاو یونگ/ ترجمهٔ پروین فرامرزی
  • عنوان، جمله‌ای از آندره موروآ است؛ جمله‌ی کامل آن: «درد حقیقی پیری در ضعف جسمانی نیست، بلکه در سهل انگاری و بی باکی روحی است.»
Amin Zamani · درد حقیقی پیری در ضعف جسمانی نیست