استاکر (۱۹۷۹)

استاکر احتمالا درخشان‌ترین قصهٔ تارکوفسکیِ ضد قصه است. تمام‌اش دربارهٔ یک اتاق است، و مسافرانی که باید به آن برسند. موسیقی متن فیلم از باخ است، با میزانسن شاعرانه تارکوفسکی. هر نما می‌شود یک تابلو نقاشی.

استاکر (۱۹۷۹)
stalker (1979)

استاکر (محصول ۱۹۷۹)

امتیاز: ۹ از ۱۰

اولین‌بار که استاکر - Stalker -، یا آن‌طور که در ایران ترجمه شده است، «منطقه» را دیدم، راستش کمی حوصله‌ام سر رفت، واضح‌تر که بگویم، فکر نمی‌کردم باز هم فیلم را باز کنم.
تا حالا ۵ بار استاکر را دیده‌ام، محسن آزرم امروز یادداشتی درباره‌اش منتشر کرده بود. خواستم که ادای دین کنم به تارکوفسکی و سینمای او.


استاکر احتمالا درخشان‌ترین قصهٔ تارکوفسکیِ ضد قصه است. تمام‌اش دربارهٔ یک اتاق است، و مسافرانی که باید به آن برسند. موسیقی متن فیلم از باخ است، با میزانسن شاعرانه تارکوفسکی. هر نما می‌شود یک تابلو نقاشی. اما یگانه عنصری که فیلم را جاودانه می‌کند، آن پرسش اخلاقی‌ست که سراسر فیلم را در می‌نوردد.
اتاقی که مسافران به سمت‌ش می‌روند، اتاق آرزوهاست. یک‌جور تجربه عرفانی. یک مسئله بحران‌ساز این است که اتاق به زبان آدم‌های درون‌ش نگاه نمی‌کند. اتاق عمیق‌ترین و مخفی‌ترین آرزوهای آدم‌های درون‌ش را برآورده می‌کند؛ به بیان ساده‌تر، اتاقْ غولِ چراغِ جادو علاء‌الدین نیست.


فیلم راجع به این است که واقعا چه می‌شود اگر آرزوهای ما، آرزوهای واقعی ما لباس واقعیت بپوشند؟ جواب آن‌چنان معلوم نیست. اما واقعیت این است که ما پتانسیل این را داریم که به وسیلهٔ آرزوهای ناخودآگاه‌مان، عمیق‌ترین‌شان، نابود شویم.
چه حیف از دنیایی که تارکوفسکی و کوبریک ندارد. کمال‌گراهایی که ما را در دو راهی اخلاق و زندگی، با شعر، رها می‌کردند.